آقای اِلیو

روزمرگی های آقای اِلیو

منتظر باش...

به یادت هستم، حتی در دورترین نقاط آندلس،

هر کجا که باشم، از نسیم شرق حال تو را جویا میشوم،

پس منتظر باش که نزدیک است رو به رو شدن،

و گره خوردن نگاه بی رمق من در چشمان محجوب تو....

۱ ۱

نوشتن...

گاهی واقعا نمیدانم مقصودم از نوشتن چیست،

یا حتی چه دردی را از قلب بی جانم دوا میسازد،

فقط مینویسم و مینویسم...

تا کبودی شب به سرخی روز مبدل شود....

۰ ۱

تونستن و حوصله نداشتن...

قبلنا وضعیتم خیلی متفاوت از این برهه‌ی زندگیم بود،

بلد نبودم چیکار کنم، ولی خودمو به در و دیوار میزدم تا راهشو پیدا کنم،

زمین میخوردم، بلند میشدم و دفعه‌ی بعدی محکم تر زمین میخوردم،

ولی بازهم ادامه میدادم، نمیدونم انگیزم واسه اون همه تلاش چی بود.

انگار شکست رو بخشی از پرسه‌ی موفقیت میدونستم:)

ولی الان همه چی فرق کرده، بلدم چیکار کنم، امید هم دارم،

ولی تلاش کردن برام خیلییی سخت شده، ایده آل گرا شدم،

اهمال کار شدم، و فقط موفقیت های بزرگ خوشحالم میکنه...

 

۲ ۰

شخصیت محکم...

دیشب خیلی خسته شده بودم، تصمیم گرفتم چند صفحه از کتاب مورد علاقمو بخونم...

کتاب زیاد فکر نکنیم از خانم آن بوگل...

توی پیچ و تاپ متن چشمم به یه جمله‌ی عجیب خورد،

جمله ای که نه غریب بود نه خیلی دور از باور...

انگار که  توی یه گوشه‌ی تاریک از ناخودآگاهم خاک میخورد...

خانم آن بوگل راجب رانندگی توی یه طوفان صحبت میکرد و اینکه توی اون لحظات حتی شوهرش هم ترسیده بود... شوهرش که اسطوره ای از مقاومت توی مخیلش بود...

شخصیت محکم برای یه مرد...

چیزی که وقتی کم میارم فراموشش میکنم...

غر میزنم و دک مستحکم خودمو پایین میارم...

از اون وقت تا الان دارم به این فکر میکنم،

یه کارکتر محکم چه ویژگی هایی داره؟

۲ ۱

خوره‌ی نوشتن بودم...

قبلن ها خوره‌ی زیاد نوشتن بودم، هم متن طولانی مینوشتم و  هم میخواندم...

اما الان وضعیت فرق کرده است، خسته میشوم، بی جان میشوم...

سخت است زیاد نوشتن و زیاد خواندن، گاهی وقت ها کم میاورم...

جدیدا تصمیم گرفته ام که تغییر کنم... کمتر و کمتر بنویسم...

نه آن قدر کم که دلنوشته وار شود و  نه آن قدر زیاد که تومارری بلند...

لاقل سعیم را میکنم...

۰ ۱

تغییر...

تغییر کردن شاید برای عوض کردن ماشین، خونه و استایل باشه،

شاید واسه یه طرز تفکر جدید یا شایدم واسه یه مدل موی ترند و معروف،

ولی برای من یه مفهوم حیاتی تر پیدا کرده:

تغییر سبک زندگی، سبک نوشتن و سبک گذروندن اوقات فراغت...

۱ ۰

اولین تاپیکم

همیشه برام نوشتن اولین تاپیک، اولین نوشته‌ی یه دفتر ژورنال یا حتی یه دفترچه یاداشت ساده برام خیلی سخت بوده،

چون دقیقا آدم نمیدونه چی بنویسه که وقتی بعدا دوباره اون صفحه رو باز کرد از نوشتن اون جملات دل زده نشه...

سعی میکنم به رسم ادب چندتا جمله‌ی کوتاه بنویسم:

توی این وبلاگ قصد دارم تا روزمرگی ها، دل نوشته ها و هر موضوعی که بنظرم جالبه رو باهتون به اشتراک بزارم،

و همچنین سعی میکنم کوتاه بنویسم تا از خوندن تاپیک ها خسته نشین،

ممنون که بدون قضاوت کردن میخونید...

 

۰ ۲
بسم الله الرحمان الرحیم
تراوشات یک ذهن ADHD
مینویسم تا کبودی...
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان